گاه‌نوشت

شاید هم بی‌گاه نوشت! که جمعاً بشود: گاه و بی‌گاه نوشت

گاه‌نوشت

شاید هم بی‌گاه نوشت! که جمعاً بشود: گاه و بی‌گاه نوشت

۳۰ مطلب با موضوع «مفید :: سیاست» ثبت شده است

سه نشریه آمریکایی- نیویورک تایمز، وال‌استریت ژورنال و فارین پالیسی- از ارسال نامه باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا به رهبر معظم انقلاب اسلامی خبر داده‌اند و درباره جزئیات آن هم مطالبی منتشر کرده‌اند که ضد و نقیض بودن مطالب، بیانگر آن است که جزئیات مطرح شده بیش از آنکه جنبه خبری داشته باشد، گمانه‌زنی‌های رسانه‌ای است. اما واقعیت چیست و در این باره چه می‌توان گفت. طبعاً همانگونه که آن سه نشریه سرشناس آمریکایی در کنار خبر نامه به خود اجازه داده‌اند که حدس و گمانه‌های خود را ارائه نمایند، ما نیز حق داریم استنباط‌های خود را در این خصوص با مخاطبان در میان بگذاریم. گو اینکه در کنار متن افشا نشده نامه حقایق غیرقابل انکاری- که با مسایل ایران و آمریکا ارتباط دارند- به ما کمک می‌کنند تا حدس دقیق‌تری داشته باشیم. اما در این خصوص نکاتی وجود دارند:
1- باراک اوباما در طول دوره ریاست جمهوری خود سه بار با رهبر معظم انقلاب مکاتبه کرده و در هر سه مورد تلاش کرده تا با کمک ایران گره‌های سخت سیاست خارجی آمریکا را باز کند و در عین حال در هر نامه تلاش کرده است تا کمک ایران به عنوان اولین گام برای اصلاح روابط ایران و آمریکا تلقی گردد. اولین نامه را باراک اوباما در اردی‌بهشت سال 88 نوشت و در آن از حضرت امام خامنه‌ای- دامت برکاته- خواسته بود که برای شروع فصل جدیدی از مناسبات بین ایران و آمریکا به واشنگتن کمک کند اما یک ماه بعد و پس از شروع فتنه 88، آمریکا یک بار دیگر از موضع مدعی ظاهر گردید و خواستار سرنگونی نظام جمهوری اسلامی شد! اوباما یک بار دیگر در بهمن ماه سال 91 و در کشاکش مباحث هسته‌ای نامه‌ای خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشت و در آن از آمادگی واشنگتن برای رسیدن به توافقی دوجانبه با تهران در پرونده هسته‌ای خبر داد ولی این بار نیز یک سال و نیم پس از صدور نامه از موضع مدعی وارد صحنه شد و ایران را متهم کرد که در تلاش برای تولید بمب اتمی است و از این رو غرب ناگزیر بر حجم و گستره تحریم‌ها علیه ایران می‌افزاید!
باراک اوباما سومین نامه را حدود یک ماه پیش و در کشاکش دو بحث موازی خطاب به حضرت امام خامنه‌ای- دامت برکاته- ارسال کرده است.یکی از این مباحث ناکام شدن آمریکا از ورود دوباره نظامی به فضای عراق به دلیل مخالفت جدی هم‌پیمانان ایران در این کشور و یکی دیگر مواجهه آمریکا با شروط اعلام شده ایران توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی و پرونده هسته‌ای و مذاکرات ایران و غرب در این خصوص است. در واقع آمریکا همواره برای رفع مشکل خود و یا هموارسازی راه برای فزون‌خواهی با ایران مکاتبه کرده و از این رو می‌توان با قاطعیت گفت که نامه یک ماه پیش اوباما هم ارتباط مستقیمی با بن‌بست‌های آمریکا در حوزه سیاست خارجی و به ویژه پرونده‌های مرتبط با ایران دارد.
2- آمریکا در پرونده تحولات عراق با یک بن‌بست کمرشکن مواجه گردیده است. مقامات ارشد آمریکا پس از خروج از عراق در سال 2011 هیچ گاه پنهان نکرده‌اند که در صدد پیدا کردن راه تازه‌ای برای بازگشت به عراق هستند. در این بین مقامات دولت اوباما در پنتاگون، سیا و ارتش آمریکا بیش از دیگران سیاست جرج بوش در پذیرش خروج از عراق را زیر سؤالات شدید قرار داده‌اند کما اینکه آن دسته از مقامات نظامی و امنیتی دوره اول بوش که نقش کلیدی در اعزام 300 هزار نیروی نظامی و اطلاعاتی- دولتی و خصوصی- به عراق داشتند، خروج از عراق را اشتباه محض بوش لقب داده و وی را به این دلیل سرزنش کرده‌اند از جمله این شخصیت‌ها می‌توان به «جان نگرو پونته» رئیس سابق سیا و سفیر اسبق آمریکا در عراق، پل ولفوویتس معاون وزیر دفاع آمریکا، دیک چنی معاون رئیس جمهور، پل بریمر و جی ‌گارنر اشاره کرد.
بلافاصله بعد از شروع پیشروی داعش در استان‌های الانبار، صلاح‌الدین و نینوا، در خردادماه گذشته، کاخ سفید، وزیر خارجه خود را راهی عراق کرد تا از نزدیک اوضاع را مورد بررسی قرار دهد. جان کری به بغداد و اربیل رفت و ارزیابی خود را به مقامات آمریکا ارائه کرد. ارزیابی او از این واقعیت حکایت می‌کرد که وضع امنیتی عراق آنگونه که رسانه‌‌های عربی می‌گویند وخیم نیست و عوامل معارض دولت بغداد از توانایی زیادی برای «تغییر در عراق» برخوردار نیستند اما در عین حال آمریکا به تحولات امنیتی عراق به چشم یک فرصت نگاه می‌کرد به گمان اینکه قادر است با مدیریت اختلافات موجود میان شیعیان، کردها و سنی‌ها وضع جدیدی درعراق پدید آورد از این رو آمریکا همزمان با وخیم معرفی کردن شرایط امنیتی در عراق و بحث کردن از خطر توسعه دامنه تروریزم در منطقه تلاش کرد تا اذهان را به سمت لزوم نقش‌آفرینی دوباره نظامی امنیتی آمریکا سوق دهد. حملات داعش به استان کردنشین اربیل و وقایعی که در شمال استان نینوا - به‌خصوص در منطقه تلعفر و منطقه سنجار - شنگال - که محل اقامت ایزدی‌های عراق است روی داد تاحدی استراتژی مداخله‌جویی جدید آمریکا را به عنوان یک ضرورت مطرح کرد.
در این بین آمریکا با نگاه به تجربه سال‌های 2003 تا 2011 و به‌خصوص تجربه 2003 تا 2007 - یعنی از زمان اشغال تا زمان امضای توافقنامه امنیتی ناظر بر خروج از عراق - مداخله گسترده نظامی را موفقیت‌آمیز ندانسته و دولت اوباما آن را یک باتلاق پرخطر ارزیابی می‌کرد. در این میان مقامات آمریکا گمان می‌کردند که با مداخله محدود نظامی و با مدیریت صحنه سیاسی عراق می‌توانند بدون توسل به حضور گسترده نظامی و تحمل هزینه زیاد به نتیجه مورد نظر خود که بازگرداندن نقش محوری آمریکا در تحولات سیاسی امنیتی عراق بوده، دست پیدا کنند از این رو آنان دو موضوع را مورد تاکید قرار می‌دادند: 
1- آمریکا مدعی بود که سیطره داعش بر استان‌های غربی عراق محصول ضعف تسلیحاتی ارتش عراق است و از این رو پی‌در‌پی اعلام می‌کرد که برای تجهیز ارتش عراق به جنگ‌افزارهای پیشرفته آمادگی دارد. 2- از طریق حملات هوایی داعش را در هر کجا که باشد مورد هدف قرار می‌دهد. آمریکا البته تا امروز و علیرغم گذشت دست‌کم چهار ماه از طرح این مباحث هنوز نه کمکی به تجهیز ارتش عراق به جنگ‌افزارهای موثر کرده و نه حملات موثری علیه داعش انجام داده است.
از آن طرف وقتی آمریکا به‌طور مرموزانه درصدد پیدا کردن راه تازه‌ای برای سیطره بر عراق بود و به اظهارات ضد و نقیض درباره مسائل امنیتی عراق و مسئولیت جامعه ملل می‌پرداخت، نیروهای مقاومت عراق به مرور دریافتند که آمریکا قصد ندارد کمکی به آنان در جمع کردن دامنه شرارت‌های داعش نماید.
3- در فاصله زمانی حمله داعش به استان‌های غربی عراق و اظهارات متناقض مقامات آمریکایی،‌ عراقی‌ها با تکیه بر فتوای مرجعیت شیعه در نجف و با مدیریت و حمایت جمهوری اسلامی ایران دست به کار شدند و در کنار ارتش و اصلاح بخش‌هایی از آن، نیروی جدیدی که از ویژگی‌های اعتقادی و شهادت‌طلبی برخوردار و به‌طور کامل جوان بود، به وجود آوردند. این نیروها که به نوعی نسخه‌نویسی از روی «بسیج مستضعفین» بود، تحت آموزش‌های ویژه قرار گرفته و آماده عملیات‌های ویژه که متناسب با سازمان و توانمندی‌های یک گروه نامتقارن تروریستی بود،‌ شدند، این نیروها که عراقی‌ها آن را با عنوان «المراتب»‌ می‌شناسند، از نزدیک به یکصد هزار جوان رزمجوی عاشق اسلام و قرآن تشکیل شده و توانسته در همین مدت کوتاه دستاوردهای بزرگی داشته باشد.
نیروی جدید دفاعی عراق که تحت حمایت مرجعیت نجف و هدایت نظامی ایران وارد میدان گردید در فاصله تیر تا مهرماه یعنی ظرف چهار ماه موفق شد اکثر مناطق عراق را از تصرف داعش خارج کند و این در حالی بود که اکثر تحلیلگران در غرب و کشورهای عربی گمان می‌کردند به زودی بغداد هم به تصرف داعش درمی‌آید.
نیروهای المراتب با موفقیت کامل در عملیات‌های ویژه «العظیم»، «امرلی»، «جرف‌الصخر» و «بیجی» برتری خود را نسبت به نیروهای مهاجم به اثبات رسانده و نشان دادند که قادر به آزادسازی کامل عراق از تروریزم هستند. همزمان با این عملیات‌ها و موفقیت نیروهای جهادی در عراق آمریکایی‌ها به بمباران مناطقی در عراق به اسم حمله علیه داعش سرگرم بودند. خبرهایی که روی خروجی رسانه‌های جهان می‌رفت این بود که نیروهای جهادی عراق به رهبری عملیاتی ایران در حال پاکسازی عراق هستند و سرعت پاکسازی‌ها در عراق بیانگر قدرت تعیین‌کننده ایران در معادله امنیتی عراق است. همزمان با این خبر این نکته هم مطرح می‌شد که هواپیماهای آمریکایی منطقه‌ای را در عراق بمباران کردند. این موضوع به صورت یک صحنه سنجش میزان قدرت ایران و میزان قدرت آمریکا درآمد و مقامات آمریکا را به شدت نگران کرد.
یک نکته مهم در این میان این بود که آمریکا اصرار زیادی داشت تا ایران و هم‌پیمانان آن در عراق اجازه دهند آمریکا نیز در این عملیات‌ها نقشی ایفا کند. نیروهای جهادی عراق و رهبری‌کننده عملیاتی آنان به خوبی می‌دانستند که آمریکا حاضر نیست تحت اشراف فرماندهی عملیات‌‌های زمینی ضد داعش عمل کند و از این رو مداخله آن نه تنها کمکی به پیشرفت عملیات نظامی نمی‌کند بلکه یک عامل اخلال‌کننده نیز خواهد بود. از سوی دیگر «المراتب» و فرماندهی آن به خوبی می‌دانستند که آمریکا اگر یک گلوله شلیک کند با دروغ‌پردازی رسانه‌ای کار را به نام خود تمام کرده و حیثیت نیروهای جهادی که مستقل و اعتقادی بودن از مختصات اصلی آن است را به تاراج برده و باعث یأس مردم عراق از توانایی‌های خود در مقابله با دشمنان خویش می‌شدند. از این رو این نیروها به مقامات ارشد عراق اعلام کردند که حاضر به مشارکت با آمریکا در هیچ عملیات نظامی نیستند و در صورت مداخله آمریکا عملیات را متوقف می‌کنند. این موضوع سبب شد که مقامات ارشد عراق همصدا با نیروهای جهادی مخالفت خود را با مداخله آمریکا در عملیات‌های جهادی اعلام نمایند.
این سیاست ثمره بسیار شیرینی داشت و از این روست که بیش از سه چهارم مناطق تحت اشغال داعش آزاد شده‌اند بدون آنکه آمریکایی‌ها در این رابطه حتی یک تیر شلیک کرده باشند.
ضربه سنگین چنین وضعیتی به حیثیت امنیتی آمریکا کاملا واضح است و از این رو طبیعی است که آقای اوباما نامه‌ای بنویسد و از رهبر معظم انقلاب اسلامی که غرب ایشان را نقطه اصلی و مرکزی فتوحات و پیروزی‌های جبهه اسلام می‌داند، بخواهد در این خصوص تجدید نظر داشته باشد. رسانه‌ها- درست یا نادرست- نوشته‌اند اوباما در نامه خود از حضرت امام خامنه‌ای- دامت افاضاته- خواسته است که بدون درنظر گرفتن سیاست‌های آمریکا در سوریه، برای مقابله با داعش به آمریکا اجازه دهد در این رابطه نقشی داشته باشد.
این البته نامه سومی است که برای باز شدن گره آمریکا به ایران رهسپار شده است و البته رهبری معظم انقلاب ضمن آنکه همواره دست کارشناسان را در بررسی موضوع باز گذاشته‌اند اما در نهایت به یک نکته کلیدی که تاریخ درستی آن را به تکرار گواهی کرده است، اشاره داشته‌اند: «ملت ایران به آمریکا اعتماد ندارد. آنان در زیر دستکش‌های مخملین، دست‌های چدنی پنهان کرده‌اند.»
سعدالله زارعی

http://kayhan.ir/fa/news/28912

به گزارش خبرگزاری تسنیم، عبدالله عبداللهی در دیدگاهی متفاوت درباره یادداشت سعید حجاریان که اخیرا با عنوان «فرهنگ عاشورا؛ فرهنگ اربعین» در سایت جماران و روزنامه آرمان منتشر شد، نوشته است: 

مقاله‌ای که اخیراً به قلم سعید حجاریان در روزنامه آرمان به چاپ رسیده، این روزها به موضوع داغ برای مباحثه تبدیل شده و واکنش‌های مختلفی را در پی داشته است.

هرچند این مقاله، جزو مقالات قدیمی حجاریان بوده و چند سال پیش از این نیز در یکی از نشریات به چاپ رسیده بود، اما انتشار مجدد آن در روزنامه آرمان و درج بخش‌هایی از آن در تعدادی از سایت‌های خبری، واکنش هایی را برانگیخته است.

با این حال برداشت‌هایی از مقاله مذکور صورت گرفته است که به اعتقاد نگارنده چندان با روح کلی حاکم بر آن منطبق نیست و آنچه در کلام برخی بزرگواران به عنوان نقطه ضعف و ایراد اصلی این مقاله جلوه کرده، در حقیقت تناسبی با "پیام اصلی" مقاله ندارد. و البته باید به این نکته نیز اشاره شود که احتمالاً نوع واکنش‌ها به این مقاله بر اساس تیتر برخی سایت‌های خبری بوده است که از لابه‌لای مقاله اخذ شده است.

توضیح آنکه، آنچه بیشتر در واکنش‌های منتقدان مقاله بدان پرداخته شده، نزاع بین عقل و عشق، و برداشتی از مقاله است که طبق آن قیام سیدالشهدا(ع) علیه یزید غیرعقلانی تصور شده و در بخش دیگری از مقاله نیز حرکات ائمه بعد از اربعین به عنوان حرکاتی عقلانی توصیف شده است.

هرچند با توجه به برخی از جملات و عبارات مندرج در مقاله، چنین برداشتی از مقاله، متاسفانه دور از ذهن نیز به نظر نمی‌رسد، اما نگارنده بر این عقیده است که پیام اصلی و جدی مقاله به هیچ وجه نبرد میان عقل و عشق و تقسیم‌بندی اقدامات و رفتارهای ائمه به اقدامات عاشقانه و عاقلانه نیست.

سعید حجاریان در این مقاله خود با دوگانه‌سازی "فرهنگ عاشورا" و "فرهنگ اربعین" و متفاوت انگاشتن این دو فرهنگ، به طور خلاصه اینگونه عنوان می‌کند که گاهی ماندن یک اندیشه منوط به فنا و از بین رفتن حاملان آن اندیشه است که این همان "فرهنگ عاشورا" است و گاهی نیز برای ماندن یک اندیشه، حتما و قطعاً باید محمل آن اندیشه نیز وجود داشته باشد که این "فرهنگ اربعین" است.

حجاریان در ادامه مقاله خود با شبیه‌سازی انقلاب اسلامی ایران به وقایع صدر اسلام، اینگونه القا می‌کند که تا زمان پذیرش قطعنامه 598 در جنگ تحمیلی، تحرکات امام و انقلابیون ایران از جنس فرهنگ عاشورا بود اما بعد از آن، دوره‌ی به کارگیری فرهنگ عاشورایی به پایان رسیده و ما وارد دورانی شده‌ایم که فرهنگ اربعین حاکم است. یعنی طبق آنچه حجاریان از فرهنگ اربعین می‌فهمد، باید با مصلحت‌اندیشی‌ها به برخی مسائل تن در داد و به هر نحو ممکن مظروف اندیشه انقلاب اسلامی را حفظ کرد.

در حقیقت، پیام اصلی مقاله سعید حجاریان که از نظر درجه‌بندی خبط و خطا، شاید کمتر از غیرعقلانی  توصیف کردن واقعه قیام عاشورا نباشد، همینجاست. 

آنچه اراده سعید حجاریان بر آن گرفته تا شناختی در افکار عمومی طبق آن شکل بگیرد، لزوماً غیرعقلانی توصیف کردن عاشورا نیست، چه آنکه این مصداق برای آن شناختی که وی قصد القای آن را دارد چندان کارآیی ندارد. هدف حجاریان در این نوشتار یک سیستم‌سازی اندیشه‌ای با بهره‌گیری از وقایع صدر اسلام، صرفاً برای یک مفهوم است: "توجیه تئوری سازش"

در واقع، حجاریان با تفکیک خودساخته فرهنگ عاشورا از فرهنگ اربعین و القای این نکته که دوران فرهنگ عاشورایی برای انقلاب اسلامی ایران به پایان رسیده، به دنبال آن است تا آنچه خود و هم‌فکرانش برای  ادامه راه کشور اراده‌ کرده‌اند، یعنی سازش با قدرت‌ها و عدم اقدام انقلابی علیه آنان و احیاناً مقاومت عاشورایی در برابر این مستکبران را به دیگران نیز دیکته کند.

بر همین اساس، حجاریان در ابتدا ضمن یک دوگانه‌سازی خودساخته، مصداق‌های لازم برای تئوری خود را نیز به صورت گزینشی انتخاب کرده و حتی امام(ره) را نیز در داخل تئوری خود محدود می‌کند؛ و البته روزنامه آرمان نیز بر همین اساس چنین مقاله‌ای از سعید حجاریان را برای چاپ و نشر در آستانه عاشورای حسینی برمی‌گزیند چه آنکه آنچه امروز برخی از عناصر طیف موسوم به اصلاح‌طلبان به آن نیازمندند، تئوری سازی برای یک اراده ارتجاعی است: "تئوری سازش"

و این در حالی است که ایرادات اساسی بسیاری بر این تئوری پردازی حجاریان وارد است. اولاً دوگانه‌سازی بین فرهنگ عاشورا و کربلا یک دوگانه‌سازی من‌درآوردی از سوی آقای حجاریان است و چنین چیزی در معارف اصیل اسلامی وجود ندارد. چه آنکه در هر زمان و هر مکان، هر دو فرهنگ باید حاکم باشد و اینکه هر فرهنگی را متعلق به دوره‌ای بدانیم، گزاره‌ای ساختگی است.

ثانیاً آقای حجاریان در این مقاله خود، حرکات ائمه بعد از اربعین را حرکتی در چارچوب فرهنگ اربعین معرفی می‌کند و پیش از آن نیز تلویحاً تفاوت اصلی فرهنگ عاشورا و اربعین را در آن می‌بیند که در فرهنگ عاشورا نیاز به فنا هست ولی در فرهنگ اربعین چنین چیزی وجود ندارد. حال آنکه جالب است پس از اربعین نیز هیچکدام از ائمه اطهار(ع) حاضر به سازش به هر قیمت با حکام جور و مستکبرین نبوده و همگی آنان نیز توسط این حکام جور به شهادت رسیدند! و حضرت حجت(عج) نیز به جهت تصمیم این مستکبران برای به شهادت رساندن ایشان، به خواست خدا از نظرها غایب گشتند.

a.abdollahi83@gmail.com
انتهای پیام/

http://www.tasnimnews.com/Home/Single/551940

خبرگزاری تسنیم: کیوان صائمی:

 ساکن مشهور ضلع شمال غربی طبقه چهارم ساختمان شیشه‌ای معروف از فردا صبح دیگر سر کار حاضر نخواهد شد. 40 مانیتور روبروی میز او که همه شبکه‌های تلویزیونی ایران و چند شبکه خبری مهم جهانی را لحظه به لحظه برای او نمایش می‌داد، احتمالا برای چند روزی خاموش خواهند شد؛ دوران ریاست مهندس تمام شده است... و حالا عزت‌الله ضرغامی یکی از منحصربه فردترین آدم‌های ایران است.تجربه 10 سال مدیریت پرماجرا بر عظیم‌ترین رسانه ایرانی در اوج بحران‌های جامعهِ در حال گذار ایرانی.

 

عزت‌الله ضرغامی جوان در کنار شهید سید عباس موسوی، دبیر کل شهید حزب‌الله لبنان

***

شاید شاگردان معلم ساده مدرسه فرهنگ، مدرسه مشهور غلامعلی حدادعادل و یکی از بزرگترین مدارس علوم انسانی در کشور هیچ‌وقت خیال نمی‌کردند که روزگاری سرنوشت بخشی از تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی کشور به دست معلم‌شان بیفتد. درست 6 سال پیش در اوج بحران بزرگ حوادث بعد از انتخابات سال 88 ، ضرغامی در جمع مدیرانش اعلام کرد که به مفهومی به نام «اجتهاد رسانه‌ای» دست پیدا کرده است. مفهومی که از این پس قرار است تئوریک و نظریه‌پردازی شود و خط‌مشی رسانه‌ملی قرار بگیرد. ضرغامی بعدها در یکی از معدود مصاحبه‌هایش با مجله‌‌ای به نام «9 دی» اعلام کرد که این «اجتهاد رسانه‌ای» را در روز عاشورای سال 88؛ آن عاشورای جنجالی آن سال انجام داده است." خیلی از آدم‌هایی که الان پشت سرشان هم نماز می‌خوانم می‌گفتندنبایدتصاویر اهانت به هیئت‌ها و عزاداری‌ها پخش شود، اما من تصمیم گرفتم و پخش کردیم"

اتفاقی که به گفته خیلی از تحلیل‌گران یکی از عوامل اصلی نجات کشور از بحران آن دوران بود. ضرغامی 16 آذر آن سال یک اجتهاد رسانه‌ای دیگر هم انجام داده بود. پخش تصاویر اهانت به امام خمینی(ره) در دانشگاه تهران و سرازیری بحرانی به نام «فتنه» آغاز شده بود و این شاید بحرانی‌ترین موقعیت برای رئیس صداوسیمای جمهوری اسلامی بود. بحرانی که او و تیمش با کمی تاخیر از آن سربلند بیرون آمدند. در شرایطی که بخش‌های بزرگی از مدیریت ایرانی همچنان در بحران به سر می‌بردند صداوسیما زودتر از بقیه به هوش آمد. این دو گزارش‌،چند گزارش درباره ترانه موسوی و نداآقاسلطان، به علاوه گزارش‌های مردمی و مستندی به نام «شاخص»، فضای روانی جامعه را تحت تاثیر قرار داد.

***

اما درست در همان روزگار بود که ضرغامی شاید با بزرگترین چالش همه دوران‌های مدیریت صداوسیما این بار به شکلی عینی و «رو» مواجه شد. در همان انتخابات کذایی، سرشماری نتایج صندوق رای‌گیری مستقر در سازمان صداوسیما، به نتایج حیرت‌آوری منجر شد.حجم زیادی از کارمندان سازمانی که به فاصله یک هفته قرار بود با فتنه‌ای مقابله کنند که با محوریت یکی از نامزدهای ریاست‌جمهوری برپا شده بود به خود او رای داده بودند و ضرغامی شاید برای اولین بار در این 5 سالی که بر این سازمان عریض و طویل مدیریت می‌کرد با این «واقعیت عینی و تلخ» این بار این‌قدر مستقیم مواجه شد. چیزی که سالها انتظار برای انقلابی شدن مهمترین رسانه رسمی جمهوری اسلامی ایران را منطقی جلوه می‌داد. ضرغامی بعدها و بعدها هیچ گاه درباره این واقعیت حرف نزد، اما مشخص بود که حالا او دیگر واقعیتی را می‌داند که کل بدنه مدیریت فرهنگی کشور را دانسته و نادانسته، خواسته و ناخواسته زمین‌گیر کرده بود: سیستم کارمندی، سیستمی که هیچ کس در جای خودش نبود، آرمانی جز ساعت پر کردن برای بخش قابل توجهی از کارمندان وجود نداشت و به جز استثنائی به عنوان معاونت سیاسی سازمان که آن هم در سطح مدیران و کارمندان درجه یک خلاصه می‌شود، لااقل هیچ کس برای اینکه کار انقلابی کند، به صداوسیما نمی‌آمد.

و عزت‌الله ضرغامی شاید هیچ وقت تلخی آن روزی که این آمار را شنیده بود، فراموش نکند؛ مسیرش را هم عوض کرد؟ کسی نمی‌داند. ظاهر امر که چیزی را نشان نمی‌داد.

***

همه کارمندان صداوسیما در روزگاری از دوره 10 ساله ضرغامی سه‌شنبه‌ها صبح را به یاد خواهند داشت. مسجد بلال که ضرغامی در آن مسجد می‌نشست برای شنیدن حرف‌های کارمندهای نه چندان کم‌تعداد صداوسیما؛ اسم می‌نوشتند و وقت تنظیم می‌کردند. اسامی در روزهای آخر به یک لیست 2 هزار نفره منتهی شد و تازه هنوز مشکلات مالی صداوسیما، بزرگترین چالش حرفه‌ای مهندس آغاز نشده بود و صداوسیما در روزهای پایانی ریاست ضرغامی به نفس‌نفس زدن افتاد و این پایان مسیری بود که او و تیمش آغاز کرده بودند. مسیر نایستادن کنار دولت‌ها.

درست دو  سال قبل 8 مرد سیاسی درجه اول کشور که نیت کرده بودند ردای ریاست‌جمهوری را بر تن کنند با ابتکاری عجیب از سوی مهندس روبرو شدند. برای ‌آن‌ها تصاویری از ساعت معکوس، یک دره قدیمی، یک چاه نفت و... پخش شد و جلوی میلیون‌ها بیننده تلویزیونی از آنها خواسته شد که در مورد این تصاویر به صورت زنده و سریع سخن بگویند، اتفاقی که هر کدام از رجال سیاسی به نحوی از زیر آن در رفتند و ضرغامی در پشت صحنه استودیو 11، استودیوی برنامه مشهور 90 که حالا تبدیل به دکور مناظره شده بود، نشسته بود و پایش را روی پایش انداخته بود:" برنده انتخابات را مناظره‌های من تعیین می‌کند."

این مناظره، تازه ورژن دست‌چندم و چند بار تلطیف شده چیزی بود که بعد از سال‌ها دوباره با یک برنامه سیاسی از سوی تلویزیون ایران؛ یک هیجان باورنکردنی را به کف خیابان‌های ایران آورد. کسی نمی‌داند که آن شب ، شب 13 خرداد سال 88 در ساعت 22 در  مناظره طوفانی احمدی‌نژاد با میرحسین موسوی، ضرغامی به چه فکر می‌کرد، اما اشاره‌های واضح بعدهای او به اینکه تصور نمی‌کرد چگونه این مناظره‌ها تبدیل به انفجار شوند ماهیت کار رسانه‌ای در ایران را تا اندازه‌ زیادی معلوم می‌کرد: با مخاطبانی نامعلوم باسرانجامی نامعلوم.

آب ضرغامی و سه رئیس جمهور دوران او، تا پایان در یک جو نرفت. روزهای پایانی دوره خاتمی به او رسید. دو طرف سعی کردند به روی هم نیاورند که چه‌قدر متفاوت فکر می‌کنند اما نتوانستند. 8 سال احمدی‌نژادی را کج‌دار و مریز طی کرد, هر چند پایان این رابطه با یک هدیه گرانقمیت از سوی احمدی‌نژاد و یک بزرگداشت قهرمانانه از سوی ضرغامی همراه بود و حالا در دوران روحانی، حرف‌های واضحی از صحبت‌های درگوشی در هیئت دولت برای اینکه غریبه جمع، آن را نشوند به بیرون درز می‌کند. در روزگار احمدی‌نژاد، ضرغامی تا مرز راه داده نشدن به هیئت دولت رفت و حالا در دروه روحانی، رئیس‌جمهوری با گرایش کاملا متفاوت با قبلی، موضع دولت در قبال ضرغامی و یارانش فرقی نکرده است. «بیست و سی» و «صرفا جهت اطلاع»‌اش همچنان بی‌ تعارف است و داد دولتی‌ها از دستش به آسمان.«صرفا جهت اطلاعی» که معمولاً ورژن بیست و سی‌اش با نسخه یک ساعت بعد پخش شده‌اش تفاوت دارد، بخشی از آن حذف شده است. شاید نماد بهتری برای اینکه نشان دهیم فشار روی ضرغامی و تیمش چه‌قدر بالاست دیگر گیرمان نیاید.

برخلاف لبخندهای دلپذیر این عکس، رابطه ضرغامی و احمدی‌نژاد زیاد تعریف کردنی نبود

رابطه ضرغامی و روحانی در همان ماه‌های اول به دلیل اختلاف در انتخاب مجری برنامه‌های تلویزیونی نزدیک بود به بحران کشیده شود

***

 در جایی تعریف کرده بود که شاید یکی از تلخ‌ترین خاطراتش، سریال الف ویژه‌ای بود که حسابی برایش سرمایه‌گذاری کرده بود و رهبر انقلاب ایران آن را ندیده بود. دوران ضرغامی دوران سریال بود و مهمترین و اساسی‌ترین استراتژی او سریال‌ها و برنامه‌های نمایشی. به غیر از شبکه‌های سراسری و نسیم؛ سه شبکه «تماشا»، «آی‌فیلم» و «نمایش» امروز برای ایرانی‌ها، فیلم‌ و سریال پخش می‌کند: «مختارنامه»، «روزگار قریب»، «کلاه پهلوی», «در چشم باد»، «وضعیت سفید», «ارمغان تاریکی»,«زیر تیغ» سه‌گانه «پایتخت» و مجموعه سریال‌های اخیر سیروس مقدم، «شهریار»، «حلقه سبز», «صاحبدلان», «مدار صفر درجه» «مرگ تدریجی یک رویا» و ...

مهندس سروکله زدن با هنرمندان ایرانی را بلد بود و این برگ برنده‌اش بود. به غیر از یک مورد خاص، کمال تبریزی‌ای که این روزها شمارش معکوس گذاشته است برای پایان ریاست ضرغامی، او در دوران مدیریتش لیست بلندبالایی از هنرمندان که روی خوشی به تلویزیون نشان نمی‌دادند را به پای کار برای تلویزیون کشاند: کیانوش عیاری، رضامیرکریمی، محمدرضا هنرمند، فرهاد توحیدی، کمال تبریزی، ابراهیم حاتمی‌کیا، محمدمهدی عسگرپور، مازیار میری، سامان مقدم، حمید نعمت‌الله، عبدالحسین برزیده، فریدون جیرانی، مجتبی راعی، بهروز افخمی، حسن فتحی، رامبد جوان، مسعود جعفری جوزانی و...

***

رئیس سازمان عریض و طویل صداوسیما به شدت تودار و بی‌حاشیه بود. کمتر مصاحبه‌ای از او در رسانه‌های داخلی درز شده است. در بیشتر جنجال‌های سیاسی مربوط به سازمان سکوت می‌کرد و مدیریت ماجرا توسط او معمولا در لابی‌ها و پشت پرده‌ها انجام می‌شد. مدیران یکی از افق رسانه‌های چند سال پیش از گریه ضرغامی پشت تریبون خاطره واضحی دارند: از اینکه او خاطره یک کارمند را تعریف می‌کرد که برای یک وام 5 میلیون تومانی پای آسانسوری معروفی که معمولا کارمندان جلو آن می‌ایستادند تا ضرغامی را ببینند ایستاده است و بعد نزد او آمده است و بغض ضرغامی اجازه ادامه صحبت به او را نداد. این شاید اولین و آخرین باری بود که ضرغامی موفق نشد در یک تریبون عمومی، خودش را کنترل کند.  ضرغامی البته بدش نمی‌آمد از اینکه سالی چند بار گریزی هم به حاشیه‌ها و دنیای ژورنالیستی بزند، اما معمولا وقتی وارد میدان می‌شد که دو طرف ماجرا چیزی بیشتر از یک شوخی یا ماجرای دم‌دستی نبود. روزگاری از خبر بچه‌دار شدن خاله شادونه در تلویزیون حمایت کرد. روزگاری در زمانی که فشارها روی سازمان برای پخش نکردن مسابقات ورزشی به دلیل پوشش خاص تماشاگران بالا رفته بود به میدان آمد و علی مطهری را به کنایه به ریز شدن روی جزئیات تماشاگران زن برای متهم کردن صداوسیما متهم کرد و گفت برای تماشاگران در برزیلی که قرار بود مسابقات جهانی والیبال در آنجا انجام شود سفارش شلوار و گرمکن پوشیده داده است.

ضرغامی در مراسم سنتی فلافل‌خوران در اهواز

ضرغامی یاد روزهای جوانی‌اش می‌کند

حکمت این عکس تاریخی ضرغامی در سفر به آمریکا مشخص نشد

**

اما یکی از بزرگترین انتقادات به مهندس ضرغامی؛ در نیمه دوم دوران مدیریت او رخ داد. چیزی به نام شبکه‌های تخصصی دینی و اتهام بزرگی به نام سکولار کردن صداوسیما. اتهامی که ضرغامی هیچ‌گاه قبول نکرد. منتقدان او می‌گفتند که راه‌اندازی شبکه‌های قرآن، معارف و شبکه‌های دیگر انقلابی و مذهبی، بار این انقلابی بودن و دینی بودن را از دوش سایر شبکه‌های تلویزیونی برخواهد داشت. این تلقی به وجود خواهد آمد که وظیفه کار دینی و انقلابی به دوش شبکه‌های تخصصی مربوط است و این تلقی ذهنی حداقل در بین برنامه‌سازان تلویزیونی به وجود خواهد آمد که اگر می‌خواهند برنامه دینی و تلویزیونی بسازند به سراغ این شبکه‌ها که معمولا هم مخاطب آن‌چنانی ندارند بروند و بقیه شبکه‌های سراسری مشغول کارهای دیگری که مهمترین آن سرگرمی‌سازی است، بشوند. اتفاقی که در میانگین کلی صداوسیما به آن نزدیک شد.

***

ضرغامی حالا یکی از مطلع‌ترین آدم‌های روزگار ماست. شرکت همزمان در جلسات هیئت دولت، شورای عالی امنیت ملی، شورای عالی انقلاب فرهنگی و البته جلسات ثابت خصوصی با وزارت‌خانه‌ها و نهادهای امنیتی به مدت 10 سال امروز ضرغامی را به گنجینه‌ای از اسرار مگوی این سال‌های نظام تبدیل کرده است.

جایگاه احتمالی‌اش در مجمع تشخیص مصلحت نظام طبعا او را راضی نخواهد کرد و او احتمالاً از امروز آماده یک نبرد خواهد شد. نمایندگی مجلس، تاسیس یک رسانه بزرگ و یا نبرد آخرالزمانی ریاست‌جمهوری سال 96 با مناظره‌هایی که این بار نه مهندس که یک دکتر طراحی خواهد کرد؟ دکتر سرافراز...

هر چند که بعید است ضرغامی تا 2 سال در یاد بدون حافظه ایرانی‌‌ها بماند، مگر مهندس تجربیاتی کسب کرده باشد یا برگ‌های برنده‌ای را جمع کرده باشد برای روز مبادا.

***

حکم پایان دوران ریاست ضرغامی امروز خورده است. به فاصله 4 روز بعد از 13 آبان. یکی از مهمترین وقایع تاریخی انقلاب که مهندس هم در آن نقش داشته است. یکی از فاتحان کم‌سروصدای لانه جاسوسی، طرفدار بانفوذ مشهورترین ایدئولوگ انقلاب اسلامی، شهید مطهری و رئیس سابق سازمان صداوسیما، روزگاری تعریف کرده بود که شباهت‌های بسیاری بین واقعه لانه جاسوسی، مهمترین اتفاق دهه اول انقلاب و 9 دی مهمترین اتفاق دهه سوم انقلاب می‌بیند. در هر دو اتفاق ضرغامی نقش داشته است. کم‌رنگ یا پررنگ. در دهه دوم انقلاب ضرغامی نقش کم‌رنگی داشت و حالا نوبتی هم که باشد  فعلا نوبت استراحت است.دهه چهارم دهه سکوت است؟

انتهای پیام/

http://www.tasnimnews.com/Home/Single/541361