گاه‌نوشت

شاید هم بی‌گاه نوشت! که جمعاً بشود: گاه و بی‌گاه نوشت

گاه‌نوشت

شاید هم بی‌گاه نوشت! که جمعاً بشود: گاه و بی‌گاه نوشت

۳۴ مطلب با موضوع «مفید» ثبت شده است

از راننده‌های قدیمی تهران بود. روی اتوبوس‌های خطی کار می‌کرد. آن روز در قهوه‌خانه‌ای که پاتوق راننده‌ها بود، نشسته و تعریف می‌کرد که... بعله! با اتوبوس وارد میدان شوش شده بودم که دیدم باد، کلاه عابری را برده است و عابر وسط میدان دنبال کلاه خود می‌دود. ترمز اتوبوس چند پا بود- یعنی باید چند بار با پا فشارش می‌دادی تا کار کند!- اما خودم را گم نکردم! دست فرمانم معرکه بود! ماشین را با هزار زحمت کنترل کردم و بالاخره کلاه عابر را رد کردم!... پرسیدند؛ پس عابر چی؟ و جواب داد؛ خدا رحمتش کند، زیر چرخ اتوبوس له شد!
اگرچه از متن و محتوای مذاکرات هسته‌ای تیم کشورمان با 5+1 گزارش رسمی و قابل استنادی منتشر نشده است و به قول خانم وندی شرمن در گزارش به مرکز مطالعات بین‌المللی واشنگتن- و به نقل از خانم مادلین آلبرایت وزیر خارجه اسبق آمریکا- «مذاکرات مانند قارچ است که بیشترین رشد آن در تاریکی است»! ولی شواهد موجود و آنچه در اظهارنظر برخی از مقامات رسمی آمریکا آدرس داده می‌شود، حکایت از آن دارد که حریف در پی آن است که موضوع و دستور کار اصلی مذاکرات را که «لغو تحریم‌هاست» به حاشیه برده و در مقابل امتیازات نقدی که دریافت کرده و انتظار دریافت بیشتر آن را دارد، «وعده‌های نسیه» تحویل دهد. از این روی، اگر تا پایان مهلت تعیین شده- 3 آذرماه جاری/ 24 نوامبر- توافقی حاصل شود، این توافق با توجه به مختصات کنونی آن، برای جمهوری اسلامی ایران یک «توافق بد» و برای آمریکا و متحدانش یک «توافق ایده‌آل» خواهد بود. البته بدیهی است و از تیم‌مذاکره‌کننده کشورمان هم که فرزندان انقلابند جز این انتظار نمی‌رود که با عبور هوشمندانه از حاشیه‌سازی‌های حریف، میدان بازی را به نفع جمهوری اسلامی ایران تغییر دهند... و در این باره گفتنی‌هایی هست؛ 
1- توافقنامه ژنو که قرار است ادامه مذاکرات تا رسیدن به توافق ‌نهایی در بستر و چارچوب آن صورت ‌پذیرد، برخلاف آنچه عزیزان مذاکره‌کننده توصیف می‌کنند، در تمامیت خود به نفع حریف بوده است و در آن، منافع ایران غیر از چند نمونه اندک و غیر قابل اهمیت - چیزی شبیه کلاه همان عابر در داستان صدر این نوشته- دیده نشده است. در این خصوص پیش از این با ارزیابی مفاد توافقنامه یاد شده مطالبی داشته‌ایم که تکرار آن را اطاله کلام ارزیابی می‌کنیم. آمریکا در این توافقنامه تقریباً همه آنچه را که در پی آن بوده است به دست آورده و ادامه مذاکرات را فقط برای نهایی کردن و تثبیت امتیازات به دست آمده دنبال می‌کند، بنابراین، تلاش تیم مذاکره‌کننده باید روی باز پس گرفتن و پیشگیری از تثبیت امتیازاتی باشد که در توافق ژنو به حریف داده شده است.
در این زمینه اشاره به اظهارنظر صریح «آنتونی کوردزمن»، استراتژیست آمریکایی و نزدیک به کاخ سفید درخور توجه است که تصریح می‌کند؛ «آنچه آمریکا در توافق ژنو به دست آورده است و قرار است در توافق نهایی افزایش نیز داشته باشد، حتی با حمله نظامی به ایران و تأسیسات هسته‌ای آن هم قابل دسترسی نبود»! این در حالی است که پیش از او، «مایکل هایدن» رئیس سازمان «سیا» در دولت جرج بوش اعتراف کرده بود که سازمان متبوع وی نتیجه و پی‌آمدهای حمله نظامی به تأسیسات ایران را به دقت مورد ارزیابی قرار داده و به این نتیجه قطعی رسیده است که گزینه نظامی علیه ایران کمترین نتیجه مطلوبی! در پی نخواهد داشت و نمونه‌های فراوان دیگری از این دست. اگر عزیزان تیم مذاکره‌کننده کشورمان بپذیرند که نه از روی عمد، بلکه به غفلت در توافقنامه ژنو امتیازاتی را به حریف داده‌اند که با حمله نظامی - بخوانید بلوف حمله نظامی- نیز برای آنان قابل دسترسی نبوده است! اکنون باید بستر مذاکرات را فرصتی برای بازپس‌گیری امتیازات یاد شده و پیشگیری از تثبیت و رسمیت یافتن آن در توافق نهایی بدانند و نه، دادن امتیاز بیشتر!
2- در چالش هسته‌ای دوازده ساله، موضوع اصلی، لغو تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی بود ولی اخبار و گزارش‌های درز کرده از مذاکرات که شواهدی از صحت آن نیز در دست است، حکایت از آن دارد، که این مسئله اصلی به حاشیه رانده شده و با وعده‌های باز هم «نسیه» روبروست.
بر اساس این گزارش، آمریکایی‌ها اصرار دارند که رژیم و سامانه تحریم‌ها دست‌نخورده باقی بماند و تنها بخشی از آن را- که خواهیم دید اهمیت چندانی ندارد و به وعده نسیه شبیه است- به حالت «تعلیق» و نه «لغو» در آورند. یعنی تحریم‌ها را همچنان به عنوان «شمشیر داموکلوس» بر سر فعالیت‌ هسته‌ای - بخوانید اقتدار و پیشرفت- ایران نگاه خواهند داشت. توضیح آن که تحریم‌ها را عمدتاً به چهار دسته تقسیم کرده‌اند:
اول: تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل «U.‌N. SANCTIONS». آمریکایی‌ها می‌گویند این بخش از تحریم‌ها بی‌کم و کاست و بدون تغییر باقی می‌ماند و ادعا می‌کنند که لغو یا تعلیق آن در اختیار شورای امنیت سازمان ملل است و به این پرسش پاسخ نمی‌دهند که مگر 5+1، از سوی همان سازمان ملل به چالش هسته‌ای با ایران نیامده‌اند؟!
دوم: تحریم‌های اتحادیه اروپا ««E.U. SANCTIONS. حریف این بخش از تحریم‌ها را نیز بیرون از مذاکرات و عمدتاً غیر هسته‌ای ارزیابی می‌کند.
گفتنی است متأسفانه تیم مذاکره‌کننده کشورمان بیشترین- بخوانید اصلی‌ترین- بخش از مذاکرات را روی آمریکا متمرکز کرده است و سه کشور اروپایی فرانسه، انگلیس و آلمان را، تا حدودی و دو کشور چین و روسیه را تقریباً به طور کامل از دور مذاکرات خارج کرده است! که مذاکرات پی‌درپی و طولانی‌مدت با طرف آمریکایی- از جمله مذاکرات در حال انجام مسقط- نمونه آن است و صد البته به نظر می‌رسد حضور خانم اشتون تنها برای آن است که مذاکرات سه‌جانبه! تلقی شود! که این حدیث مفصلی است و نوشته جداگانه‌ای می‌طلبد.
سوم: تحریم‌های کنگره ««C. SANCTIONS.  تیم مذاکره‌کننده آمریکا اعلام داشته است که برای لغو یا تعلیق این بخش از تحریم‌ها اختیاری ندارد و تنها می‌تواند در صورت لزوم برای تعلیق آن به کنگره توصیه کرده و پادرمیانی کند! 
چهارم: تحریم‌هایی که از سوی رئیس جمهور آمریکا - دولت آمریکا- وضع شده‌اند. بر اساس گزارش‌های موجود، آمریکایی‌ها اعلام کرده‌اند که فقط بخشی از این تحریم‌ها را در صورت پذیرش مقدمات آن از سوی ایران - بخوانید باج‌های تحمیلی - به حالت تعلیق - و نه لغو- در می‌آورند.
و اما این بخش از تحریم‌ها را نیز به دو نوع تقسیم کرده‌اند:
الف: تحریم‌های اولیه PRIMERY   SANCTIONS. این بخش از تحریم‌ها شامل شرکت‌ها، مؤسسات و شخصیت‌های حقیقی و حقوقی آمریکایی است که آنها را از رابطه تجاری، علمی و... با ایران منع کرده و در صورت تخلف به جریمه‌های سنگین محکوم می‌کند. آمریکایی‌ها اعلام کرده‌اند که این بخش از تحریم‌ها را نه لغو می‌کنند و نه به حالت تعلیق درمی‌آورند!
ب: بخش دوم از تحریم‌های دولت آمریکا، تحریم‌های ثانویه «SECONDARY   SANCTIONS» است که مطابق آن شرکت‌ها و مؤسسات و اشخاص حقیقی و حقوقی غیر آمریکایی از رابطه تجاری و علمی و... با ایران منع شده‌اند. آمریکایی‌ها اعلام کرده‌اند که فقط این بخش از تحریم‌ها را، آنهم برای مدت 2 سال به حالت تعلیق در می‌آورند و این تعلیق ناچیز و کم‌اهمیت تحریم‌ها را نیز با دو قید محدود کرده‌اند.
قید اول آن که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی - که بارها نشان داده است به طور کامل در اختیار آمریکاست- پایبندی ایران به تعهداتش در توافق نهایی را تأیید کند! توجه داشته باشید که آژانس طی 12 سال گذشته علی‌رغم بازرسی‌های فراتر از NPT و پادمان مربوطه و حتی بازرسی‌های سرزده «از هر نقطه در هر زمان»- ناشی از پذیرش داوطلبانه پروتکل الحاقی- هرگز حاضر به اعلام صلح‌آمیز بودن فعالیت هسته‌ای کشورمان نشده است و به قول البرادعی- البته بعد از برکناری- اقداماتش سیاسی است و نه فنی و حقوقی که وظیفه تعریف شده آژانس است.
قید دوم: تنها آن دسته از تحریم‌های مذکور در بخش تحریم‌های ثانویه به حالت تعلیق درمی‌آید که علیه فعالیت هسته‌ای ایران وضع شده است و بقیه موارد که شامل اتهاماتی نظیر نقض حقوق بشر! تولید موشک‌های بالستیک! تردید در تولید سلاح‌شیمیایی! حمایت از تروریسم!- حمایت از حزب‌الله، حماس، جهاد اسلامی، انقلابیون یمن و... - مخالفت با طرح صلح خاورمیانه -مخالفت با به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی - و... است به قوت خود باقی می‌ماند!
باید توجه داشت که از مجموع 18 «فرمان اجرایی» رؤسای جمهور آمریکا برای تحریم ایران، فقط 2 مورد آن علیه برنامه هسته‌ای کشورمان است و 16 مورد دیگر به اتهاماتی نظیر نقض حقوق بشر، ساخت موشک‌های بالستیک و... مربوط است و این نکته نیز گفتنی است که شدیدترین تحریم‌ها علیه ایران در دوره اوبامای دموکرات وضع شده و از 10 مصوبه کنگره در تحریم کشورمان 6 مصوبه آن، یعنی بیشترین آنها مربوط به زمانی است که کنگره در اختیار دموکرات‌ها بوده است. قابل توجه جریانات آمریکاگرا- آمریکوفیل- که ساده‌لوحانه تصور می‌کنند دو حزب دموکرات و جمهوریخواه آمریکا در مقابله با ایران اسلامی، نگاه‌های متفاوتی دارند!
3- شواهد موجود و اظهارات مقامات رسمی آمریکا- اعم از دموکرات و جمهوریخواه- کمترین تردیدی باقی نمی‌گذارد که تحریم‌ها فقط به بهانه فعالیت هسته‌ای کشورمان وضع شده‌اند و هدف اصلی از آن، مقابله با اساس انقلاب اسلامی و اقتدار روزافزون نظام و بازگشت به دوران غارتگری و چپاول ثروت ملی از سوی آمریکا و متحدانش است و...
و البته گفتنی است دیروز آقای ظریف وزیر محترم امور خارجه، در مسقط تأکید کرد که «لغو کامل تحریم‌ها و افزایش ظرفیت غنی‌سازی ایران مهم‌ترین محور مذاکرات است.» و این نگاه از جدیت ایشان در حفظ منافع ملی کشورمان حکایت می‌کند.
این وجیزه به درازا کشید و داستان همچنان باقی است که به نوبت دیگری موکول می‌کنیم ولی این نکته را نمی‌توان ناگفته رها کرد که اگر در توافق نهایی، «تحریم»ها یعنی موضوع اصلی مذاکرات کماکان به قوت خود باقی باشد، چه دستاورد قابل ملاحظه‌ای به عنوان نتیجه مذاکرات قابل ارائه است؟ جز آن که مطمئن باشیم آمریکا قابل اعتماد نیست و باید به ظرفیت‌ها و توانمندی‌های خود بازگردیم که در این صورت، تحریم‌ها به یک درگیری فرسایشی تبدیل می‌شود و این در حالی است که صدها نشانه از ناتوانی آمریکا و متحدانش برای ادامه این جنگ فرسایشی در دست است.

حسین شریعتمداری

http://kayhan.ir/fa/news/29032 

سه نشریه آمریکایی- نیویورک تایمز، وال‌استریت ژورنال و فارین پالیسی- از ارسال نامه باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا به رهبر معظم انقلاب اسلامی خبر داده‌اند و درباره جزئیات آن هم مطالبی منتشر کرده‌اند که ضد و نقیض بودن مطالب، بیانگر آن است که جزئیات مطرح شده بیش از آنکه جنبه خبری داشته باشد، گمانه‌زنی‌های رسانه‌ای است. اما واقعیت چیست و در این باره چه می‌توان گفت. طبعاً همانگونه که آن سه نشریه سرشناس آمریکایی در کنار خبر نامه به خود اجازه داده‌اند که حدس و گمانه‌های خود را ارائه نمایند، ما نیز حق داریم استنباط‌های خود را در این خصوص با مخاطبان در میان بگذاریم. گو اینکه در کنار متن افشا نشده نامه حقایق غیرقابل انکاری- که با مسایل ایران و آمریکا ارتباط دارند- به ما کمک می‌کنند تا حدس دقیق‌تری داشته باشیم. اما در این خصوص نکاتی وجود دارند:
1- باراک اوباما در طول دوره ریاست جمهوری خود سه بار با رهبر معظم انقلاب مکاتبه کرده و در هر سه مورد تلاش کرده تا با کمک ایران گره‌های سخت سیاست خارجی آمریکا را باز کند و در عین حال در هر نامه تلاش کرده است تا کمک ایران به عنوان اولین گام برای اصلاح روابط ایران و آمریکا تلقی گردد. اولین نامه را باراک اوباما در اردی‌بهشت سال 88 نوشت و در آن از حضرت امام خامنه‌ای- دامت برکاته- خواسته بود که برای شروع فصل جدیدی از مناسبات بین ایران و آمریکا به واشنگتن کمک کند اما یک ماه بعد و پس از شروع فتنه 88، آمریکا یک بار دیگر از موضع مدعی ظاهر گردید و خواستار سرنگونی نظام جمهوری اسلامی شد! اوباما یک بار دیگر در بهمن ماه سال 91 و در کشاکش مباحث هسته‌ای نامه‌ای خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشت و در آن از آمادگی واشنگتن برای رسیدن به توافقی دوجانبه با تهران در پرونده هسته‌ای خبر داد ولی این بار نیز یک سال و نیم پس از صدور نامه از موضع مدعی وارد صحنه شد و ایران را متهم کرد که در تلاش برای تولید بمب اتمی است و از این رو غرب ناگزیر بر حجم و گستره تحریم‌ها علیه ایران می‌افزاید!
باراک اوباما سومین نامه را حدود یک ماه پیش و در کشاکش دو بحث موازی خطاب به حضرت امام خامنه‌ای- دامت برکاته- ارسال کرده است.یکی از این مباحث ناکام شدن آمریکا از ورود دوباره نظامی به فضای عراق به دلیل مخالفت جدی هم‌پیمانان ایران در این کشور و یکی دیگر مواجهه آمریکا با شروط اعلام شده ایران توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی و پرونده هسته‌ای و مذاکرات ایران و غرب در این خصوص است. در واقع آمریکا همواره برای رفع مشکل خود و یا هموارسازی راه برای فزون‌خواهی با ایران مکاتبه کرده و از این رو می‌توان با قاطعیت گفت که نامه یک ماه پیش اوباما هم ارتباط مستقیمی با بن‌بست‌های آمریکا در حوزه سیاست خارجی و به ویژه پرونده‌های مرتبط با ایران دارد.
2- آمریکا در پرونده تحولات عراق با یک بن‌بست کمرشکن مواجه گردیده است. مقامات ارشد آمریکا پس از خروج از عراق در سال 2011 هیچ گاه پنهان نکرده‌اند که در صدد پیدا کردن راه تازه‌ای برای بازگشت به عراق هستند. در این بین مقامات دولت اوباما در پنتاگون، سیا و ارتش آمریکا بیش از دیگران سیاست جرج بوش در پذیرش خروج از عراق را زیر سؤالات شدید قرار داده‌اند کما اینکه آن دسته از مقامات نظامی و امنیتی دوره اول بوش که نقش کلیدی در اعزام 300 هزار نیروی نظامی و اطلاعاتی- دولتی و خصوصی- به عراق داشتند، خروج از عراق را اشتباه محض بوش لقب داده و وی را به این دلیل سرزنش کرده‌اند از جمله این شخصیت‌ها می‌توان به «جان نگرو پونته» رئیس سابق سیا و سفیر اسبق آمریکا در عراق، پل ولفوویتس معاون وزیر دفاع آمریکا، دیک چنی معاون رئیس جمهور، پل بریمر و جی ‌گارنر اشاره کرد.
بلافاصله بعد از شروع پیشروی داعش در استان‌های الانبار، صلاح‌الدین و نینوا، در خردادماه گذشته، کاخ سفید، وزیر خارجه خود را راهی عراق کرد تا از نزدیک اوضاع را مورد بررسی قرار دهد. جان کری به بغداد و اربیل رفت و ارزیابی خود را به مقامات آمریکا ارائه کرد. ارزیابی او از این واقعیت حکایت می‌کرد که وضع امنیتی عراق آنگونه که رسانه‌‌های عربی می‌گویند وخیم نیست و عوامل معارض دولت بغداد از توانایی زیادی برای «تغییر در عراق» برخوردار نیستند اما در عین حال آمریکا به تحولات امنیتی عراق به چشم یک فرصت نگاه می‌کرد به گمان اینکه قادر است با مدیریت اختلافات موجود میان شیعیان، کردها و سنی‌ها وضع جدیدی درعراق پدید آورد از این رو آمریکا همزمان با وخیم معرفی کردن شرایط امنیتی در عراق و بحث کردن از خطر توسعه دامنه تروریزم در منطقه تلاش کرد تا اذهان را به سمت لزوم نقش‌آفرینی دوباره نظامی امنیتی آمریکا سوق دهد. حملات داعش به استان کردنشین اربیل و وقایعی که در شمال استان نینوا - به‌خصوص در منطقه تلعفر و منطقه سنجار - شنگال - که محل اقامت ایزدی‌های عراق است روی داد تاحدی استراتژی مداخله‌جویی جدید آمریکا را به عنوان یک ضرورت مطرح کرد.
در این بین آمریکا با نگاه به تجربه سال‌های 2003 تا 2011 و به‌خصوص تجربه 2003 تا 2007 - یعنی از زمان اشغال تا زمان امضای توافقنامه امنیتی ناظر بر خروج از عراق - مداخله گسترده نظامی را موفقیت‌آمیز ندانسته و دولت اوباما آن را یک باتلاق پرخطر ارزیابی می‌کرد. در این میان مقامات آمریکا گمان می‌کردند که با مداخله محدود نظامی و با مدیریت صحنه سیاسی عراق می‌توانند بدون توسل به حضور گسترده نظامی و تحمل هزینه زیاد به نتیجه مورد نظر خود که بازگرداندن نقش محوری آمریکا در تحولات سیاسی امنیتی عراق بوده، دست پیدا کنند از این رو آنان دو موضوع را مورد تاکید قرار می‌دادند: 
1- آمریکا مدعی بود که سیطره داعش بر استان‌های غربی عراق محصول ضعف تسلیحاتی ارتش عراق است و از این رو پی‌در‌پی اعلام می‌کرد که برای تجهیز ارتش عراق به جنگ‌افزارهای پیشرفته آمادگی دارد. 2- از طریق حملات هوایی داعش را در هر کجا که باشد مورد هدف قرار می‌دهد. آمریکا البته تا امروز و علیرغم گذشت دست‌کم چهار ماه از طرح این مباحث هنوز نه کمکی به تجهیز ارتش عراق به جنگ‌افزارهای موثر کرده و نه حملات موثری علیه داعش انجام داده است.
از آن طرف وقتی آمریکا به‌طور مرموزانه درصدد پیدا کردن راه تازه‌ای برای سیطره بر عراق بود و به اظهارات ضد و نقیض درباره مسائل امنیتی عراق و مسئولیت جامعه ملل می‌پرداخت، نیروهای مقاومت عراق به مرور دریافتند که آمریکا قصد ندارد کمکی به آنان در جمع کردن دامنه شرارت‌های داعش نماید.
3- در فاصله زمانی حمله داعش به استان‌های غربی عراق و اظهارات متناقض مقامات آمریکایی،‌ عراقی‌ها با تکیه بر فتوای مرجعیت شیعه در نجف و با مدیریت و حمایت جمهوری اسلامی ایران دست به کار شدند و در کنار ارتش و اصلاح بخش‌هایی از آن، نیروی جدیدی که از ویژگی‌های اعتقادی و شهادت‌طلبی برخوردار و به‌طور کامل جوان بود، به وجود آوردند. این نیروها که به نوعی نسخه‌نویسی از روی «بسیج مستضعفین» بود، تحت آموزش‌های ویژه قرار گرفته و آماده عملیات‌های ویژه که متناسب با سازمان و توانمندی‌های یک گروه نامتقارن تروریستی بود،‌ شدند، این نیروها که عراقی‌ها آن را با عنوان «المراتب»‌ می‌شناسند، از نزدیک به یکصد هزار جوان رزمجوی عاشق اسلام و قرآن تشکیل شده و توانسته در همین مدت کوتاه دستاوردهای بزرگی داشته باشد.
نیروی جدید دفاعی عراق که تحت حمایت مرجعیت نجف و هدایت نظامی ایران وارد میدان گردید در فاصله تیر تا مهرماه یعنی ظرف چهار ماه موفق شد اکثر مناطق عراق را از تصرف داعش خارج کند و این در حالی بود که اکثر تحلیلگران در غرب و کشورهای عربی گمان می‌کردند به زودی بغداد هم به تصرف داعش درمی‌آید.
نیروهای المراتب با موفقیت کامل در عملیات‌های ویژه «العظیم»، «امرلی»، «جرف‌الصخر» و «بیجی» برتری خود را نسبت به نیروهای مهاجم به اثبات رسانده و نشان دادند که قادر به آزادسازی کامل عراق از تروریزم هستند. همزمان با این عملیات‌ها و موفقیت نیروهای جهادی در عراق آمریکایی‌ها به بمباران مناطقی در عراق به اسم حمله علیه داعش سرگرم بودند. خبرهایی که روی خروجی رسانه‌های جهان می‌رفت این بود که نیروهای جهادی عراق به رهبری عملیاتی ایران در حال پاکسازی عراق هستند و سرعت پاکسازی‌ها در عراق بیانگر قدرت تعیین‌کننده ایران در معادله امنیتی عراق است. همزمان با این خبر این نکته هم مطرح می‌شد که هواپیماهای آمریکایی منطقه‌ای را در عراق بمباران کردند. این موضوع به صورت یک صحنه سنجش میزان قدرت ایران و میزان قدرت آمریکا درآمد و مقامات آمریکا را به شدت نگران کرد.
یک نکته مهم در این میان این بود که آمریکا اصرار زیادی داشت تا ایران و هم‌پیمانان آن در عراق اجازه دهند آمریکا نیز در این عملیات‌ها نقشی ایفا کند. نیروهای جهادی عراق و رهبری‌کننده عملیاتی آنان به خوبی می‌دانستند که آمریکا حاضر نیست تحت اشراف فرماندهی عملیات‌‌های زمینی ضد داعش عمل کند و از این رو مداخله آن نه تنها کمکی به پیشرفت عملیات نظامی نمی‌کند بلکه یک عامل اخلال‌کننده نیز خواهد بود. از سوی دیگر «المراتب» و فرماندهی آن به خوبی می‌دانستند که آمریکا اگر یک گلوله شلیک کند با دروغ‌پردازی رسانه‌ای کار را به نام خود تمام کرده و حیثیت نیروهای جهادی که مستقل و اعتقادی بودن از مختصات اصلی آن است را به تاراج برده و باعث یأس مردم عراق از توانایی‌های خود در مقابله با دشمنان خویش می‌شدند. از این رو این نیروها به مقامات ارشد عراق اعلام کردند که حاضر به مشارکت با آمریکا در هیچ عملیات نظامی نیستند و در صورت مداخله آمریکا عملیات را متوقف می‌کنند. این موضوع سبب شد که مقامات ارشد عراق همصدا با نیروهای جهادی مخالفت خود را با مداخله آمریکا در عملیات‌های جهادی اعلام نمایند.
این سیاست ثمره بسیار شیرینی داشت و از این روست که بیش از سه چهارم مناطق تحت اشغال داعش آزاد شده‌اند بدون آنکه آمریکایی‌ها در این رابطه حتی یک تیر شلیک کرده باشند.
ضربه سنگین چنین وضعیتی به حیثیت امنیتی آمریکا کاملا واضح است و از این رو طبیعی است که آقای اوباما نامه‌ای بنویسد و از رهبر معظم انقلاب اسلامی که غرب ایشان را نقطه اصلی و مرکزی فتوحات و پیروزی‌های جبهه اسلام می‌داند، بخواهد در این خصوص تجدید نظر داشته باشد. رسانه‌ها- درست یا نادرست- نوشته‌اند اوباما در نامه خود از حضرت امام خامنه‌ای- دامت افاضاته- خواسته است که بدون درنظر گرفتن سیاست‌های آمریکا در سوریه، برای مقابله با داعش به آمریکا اجازه دهد در این رابطه نقشی داشته باشد.
این البته نامه سومی است که برای باز شدن گره آمریکا به ایران رهسپار شده است و البته رهبری معظم انقلاب ضمن آنکه همواره دست کارشناسان را در بررسی موضوع باز گذاشته‌اند اما در نهایت به یک نکته کلیدی که تاریخ درستی آن را به تکرار گواهی کرده است، اشاره داشته‌اند: «ملت ایران به آمریکا اعتماد ندارد. آنان در زیر دستکش‌های مخملین، دست‌های چدنی پنهان کرده‌اند.»
سعدالله زارعی

http://kayhan.ir/fa/news/28912

به گزارش خبرگزاری تسنیم، عبدالله عبداللهی در دیدگاهی متفاوت درباره یادداشت سعید حجاریان که اخیرا با عنوان «فرهنگ عاشورا؛ فرهنگ اربعین» در سایت جماران و روزنامه آرمان منتشر شد، نوشته است: 

مقاله‌ای که اخیراً به قلم سعید حجاریان در روزنامه آرمان به چاپ رسیده، این روزها به موضوع داغ برای مباحثه تبدیل شده و واکنش‌های مختلفی را در پی داشته است.

هرچند این مقاله، جزو مقالات قدیمی حجاریان بوده و چند سال پیش از این نیز در یکی از نشریات به چاپ رسیده بود، اما انتشار مجدد آن در روزنامه آرمان و درج بخش‌هایی از آن در تعدادی از سایت‌های خبری، واکنش هایی را برانگیخته است.

با این حال برداشت‌هایی از مقاله مذکور صورت گرفته است که به اعتقاد نگارنده چندان با روح کلی حاکم بر آن منطبق نیست و آنچه در کلام برخی بزرگواران به عنوان نقطه ضعف و ایراد اصلی این مقاله جلوه کرده، در حقیقت تناسبی با "پیام اصلی" مقاله ندارد. و البته باید به این نکته نیز اشاره شود که احتمالاً نوع واکنش‌ها به این مقاله بر اساس تیتر برخی سایت‌های خبری بوده است که از لابه‌لای مقاله اخذ شده است.

توضیح آنکه، آنچه بیشتر در واکنش‌های منتقدان مقاله بدان پرداخته شده، نزاع بین عقل و عشق، و برداشتی از مقاله است که طبق آن قیام سیدالشهدا(ع) علیه یزید غیرعقلانی تصور شده و در بخش دیگری از مقاله نیز حرکات ائمه بعد از اربعین به عنوان حرکاتی عقلانی توصیف شده است.

هرچند با توجه به برخی از جملات و عبارات مندرج در مقاله، چنین برداشتی از مقاله، متاسفانه دور از ذهن نیز به نظر نمی‌رسد، اما نگارنده بر این عقیده است که پیام اصلی و جدی مقاله به هیچ وجه نبرد میان عقل و عشق و تقسیم‌بندی اقدامات و رفتارهای ائمه به اقدامات عاشقانه و عاقلانه نیست.

سعید حجاریان در این مقاله خود با دوگانه‌سازی "فرهنگ عاشورا" و "فرهنگ اربعین" و متفاوت انگاشتن این دو فرهنگ، به طور خلاصه اینگونه عنوان می‌کند که گاهی ماندن یک اندیشه منوط به فنا و از بین رفتن حاملان آن اندیشه است که این همان "فرهنگ عاشورا" است و گاهی نیز برای ماندن یک اندیشه، حتما و قطعاً باید محمل آن اندیشه نیز وجود داشته باشد که این "فرهنگ اربعین" است.

حجاریان در ادامه مقاله خود با شبیه‌سازی انقلاب اسلامی ایران به وقایع صدر اسلام، اینگونه القا می‌کند که تا زمان پذیرش قطعنامه 598 در جنگ تحمیلی، تحرکات امام و انقلابیون ایران از جنس فرهنگ عاشورا بود اما بعد از آن، دوره‌ی به کارگیری فرهنگ عاشورایی به پایان رسیده و ما وارد دورانی شده‌ایم که فرهنگ اربعین حاکم است. یعنی طبق آنچه حجاریان از فرهنگ اربعین می‌فهمد، باید با مصلحت‌اندیشی‌ها به برخی مسائل تن در داد و به هر نحو ممکن مظروف اندیشه انقلاب اسلامی را حفظ کرد.

در حقیقت، پیام اصلی مقاله سعید حجاریان که از نظر درجه‌بندی خبط و خطا، شاید کمتر از غیرعقلانی  توصیف کردن واقعه قیام عاشورا نباشد، همینجاست. 

آنچه اراده سعید حجاریان بر آن گرفته تا شناختی در افکار عمومی طبق آن شکل بگیرد، لزوماً غیرعقلانی توصیف کردن عاشورا نیست، چه آنکه این مصداق برای آن شناختی که وی قصد القای آن را دارد چندان کارآیی ندارد. هدف حجاریان در این نوشتار یک سیستم‌سازی اندیشه‌ای با بهره‌گیری از وقایع صدر اسلام، صرفاً برای یک مفهوم است: "توجیه تئوری سازش"

در واقع، حجاریان با تفکیک خودساخته فرهنگ عاشورا از فرهنگ اربعین و القای این نکته که دوران فرهنگ عاشورایی برای انقلاب اسلامی ایران به پایان رسیده، به دنبال آن است تا آنچه خود و هم‌فکرانش برای  ادامه راه کشور اراده‌ کرده‌اند، یعنی سازش با قدرت‌ها و عدم اقدام انقلابی علیه آنان و احیاناً مقاومت عاشورایی در برابر این مستکبران را به دیگران نیز دیکته کند.

بر همین اساس، حجاریان در ابتدا ضمن یک دوگانه‌سازی خودساخته، مصداق‌های لازم برای تئوری خود را نیز به صورت گزینشی انتخاب کرده و حتی امام(ره) را نیز در داخل تئوری خود محدود می‌کند؛ و البته روزنامه آرمان نیز بر همین اساس چنین مقاله‌ای از سعید حجاریان را برای چاپ و نشر در آستانه عاشورای حسینی برمی‌گزیند چه آنکه آنچه امروز برخی از عناصر طیف موسوم به اصلاح‌طلبان به آن نیازمندند، تئوری سازی برای یک اراده ارتجاعی است: "تئوری سازش"

و این در حالی است که ایرادات اساسی بسیاری بر این تئوری پردازی حجاریان وارد است. اولاً دوگانه‌سازی بین فرهنگ عاشورا و کربلا یک دوگانه‌سازی من‌درآوردی از سوی آقای حجاریان است و چنین چیزی در معارف اصیل اسلامی وجود ندارد. چه آنکه در هر زمان و هر مکان، هر دو فرهنگ باید حاکم باشد و اینکه هر فرهنگی را متعلق به دوره‌ای بدانیم، گزاره‌ای ساختگی است.

ثانیاً آقای حجاریان در این مقاله خود، حرکات ائمه بعد از اربعین را حرکتی در چارچوب فرهنگ اربعین معرفی می‌کند و پیش از آن نیز تلویحاً تفاوت اصلی فرهنگ عاشورا و اربعین را در آن می‌بیند که در فرهنگ عاشورا نیاز به فنا هست ولی در فرهنگ اربعین چنین چیزی وجود ندارد. حال آنکه جالب است پس از اربعین نیز هیچکدام از ائمه اطهار(ع) حاضر به سازش به هر قیمت با حکام جور و مستکبرین نبوده و همگی آنان نیز توسط این حکام جور به شهادت رسیدند! و حضرت حجت(عج) نیز به جهت تصمیم این مستکبران برای به شهادت رساندن ایشان، به خواست خدا از نظرها غایب گشتند.

a.abdollahi83@gmail.com
انتهای پیام/

http://www.tasnimnews.com/Home/Single/551940